معنی عشق
نویسنده: رز(چهارشنبه 86/11/24 ساعت 2:15 عصر)
عشق چیست ؟
عشق برگ لطیفی است که تنها دستان من و تو می تواند آن را لمس کند
از دریا پرسیدند عشق چیست ؟ گفت خشکیدن
از گل پرسیدند عشق چیست ؟ گفت پر پر شدن
از پرنده پرسیدند عشق چیست ؟ گفت مهاجرت کردن
از زمین پرسیدند عشق چیست ؟ گفت لرزیدن
از آسمان پرسیدند عشق چیست ؟ گفت باریدن
از کوه پرسیدند عشق چیست ؟ گفت آتشفشان
از انسان پرسیدند عشق چیست ؟
ناگهان ندایی از درونش گفت :
"جدایی..."!
حرف دل
نویسنده: رز(سه شنبه 86/11/23 ساعت 8:58 عصر)
حرف دل
به نام خدایی که تمام توجه اش به بنده هایش است قلم بر می دارم و این سکوت پر از غم را می شکنم :
ای عزیزم همه جان و دلم می دانی دیگر واژه ی نوی الهام نمی شوم همان واژه های هر وقت و هر روزه هستند که هی کش می آیند و سطرها را پر می کنند چگونه بی واژه بگویم تو را که لحظه لحظه نو می شوی چگونه باز با همان واژه های کهنه بسرایم ای دستگیر شبهای تیره روزی ام به این فریب بزرگ و به این من غریب نگاه کن آیینه هم در انتهای نگاه من غم غربت را فریاد می کند از این غمکده بیرون می روم اما به کجا و چه موقع معلوم نیست گل بهاریم امان از بی نگاه تو نفس کشیدن امان از لحظه ای که تو به من نگاه نکنی آن لحظه ای را که با تو بودم را هرگز با دنیا عوضش نمی کنم عزیزم همه وقت نگاهم کن عزیز دلم ای آرامش شبهای طوفانی ام به ساحل می رسم بگذار به ساحل امن برسم تا از نو برای تو واژه واژه شعر بگویم شاید آن روز آن جمله ی گمشده را از نگاه تو بگیرم و به شعرهایم سنجاق کنم عزیزم این لحظه ها که سنگین می آیند و نمی روند گویی هر لحظه سالهاست می سوزم می سوزم ولی نمی گذرد بخدا نمی گذرد عزیز دلم بگو کدامین جاده امشب می گذارد سر به پای تو بنهم عزیز دلم به خدا خستگی امانم را بریده هر چه بگویم می گذرد اما این همه بی تو بودن این همه در فراق تو سوختن را چه کنم سخت است بر من که صدای دیگران در دهلیزهای گوشم بپیچد اما از آوای دل انگیز تو محروم باشم بگو در پس این همه ابر چه می کنی ؟
نگاهت را به کدامین سو دوخته ای و به چه می اندیشی ؟ اینجا طلوع پیدا نیست اینجا غروب پیدا نیست این همه خاکستری روزهای بی طلوع و بی غروب محتاج چشمهای نازنین و قلب مهربان تو ام خدایا خسته ام خسته تر از آنم که بروم خسته تر از آنم که بمانم یا ببار یا بمیرانم خسته ام خسته خسته تر از اینم .
ساقیا چه طولانی شد این عطش چه طاقت سوز شد این تشنگی.
آزمون زندگی
زندگی - یا حداقل آن چیزی که بتوان زندگیاش خواند - متأسفانه (یا خوشبختانه) مثل تستهای کنکور نیست که فقط به دنبال جواب آخر باشی. آنچه نمره دارد روش صحیح است. جالبتر اینکه بیشتر وقتها اصلا «جواب آخر» بیمعنی است!
هزار نکتهی باریکتر ز مو اینجاست
نه هرکه سر بتراشد قلندری داند
مدار نقطهی بینش ز خال تست مرا
که قدر گوهر یکدانه جوهری داند
عشق
نویسنده: رز(دوشنبه 86/11/22 ساعت 1:13 عصر)
عاشقی جرمه قشنگیست ولی همیشه محکوم می شود! گله و گلایه ای نیست بی وفایی رسم عشقه... عاشقا تنها میمونن تنهای مرام عشقه؟؟؟؟ شب بود و شمع بود و من بودم و غم؟؟؟ شب رفت و شمع سوخت و من ماندم و غم مثل همیشه... از غم نامردیها ...؟؟؟!!!
لیست کل یادداشت های این وبلاگ